| جمعه نویسی |

شرح جمعه به جمعه از یک سفر

تبلیغات تبلیغات

جمعه ششصد و نود و نه: دلتنگِ دلتنگی‌

مولای من سلام ... می‌شود یادداشت ششصد و نود و نهم را به آقای رضا بنویسم سلام پناه ... نوجوان بودم. دیوار اتاقم که سمت مشرق بود یک قاب داشت. تصویر مقبره شما. هر صبح که بیدار می‌شدم. به خانه‌تان سلام می‌کردم. یادتان هست؟ بزرگتری که برایش نامه بنویسم، حسرت همیشگی‌ام بود. برای شما می‌نوشتم و مچاله می‌انداختم در جایی که ضریح بود اما ضریح نبود در ضلعی از اضلاع. گاهی که نوبت به زیارت می‌رسید، در حیاط شما قدم می‌زدم و زیر لب این شعر را می‌خواندم که هنوز هم
در صورتی که این صفحه دارای محتوای مجرمانه است یا درخواست حذف آن را دارید لطفا گزارش دهید.

مطالب پیشنهادی

آخرین مطالب سایر وبلاگ ها

جستجو در وبلاگ ها